در اتوبانی، خودروی بنزی با آخرین توانش در حال گاز دادن و کندن اتوبان بوده.
ناگهان دوچرخه سواری از بنز سبقت میگیره.
رانندهی بنز در حالی که کُرک و پرش از دیدن این پدیده ریخته شده، با حرص پایش را تا ناموس بر پدال گاز فشار میدهد در حالی که به خانوادهی تک تک مهندسین سازندهی بنز فحشهای آبدار هدیه میکند.
بالاخره موفق به سبقت از دوچرخهسوار ذیقی میشود و در حالی که یکی از انگشتان دستش را به دوچرخه سوار نشان میداد از کنارش به سرعت بور میکند.
اما باز هم طی اقدامی برگ ریزان دوچرخهسوار از او سبقت میگیرد.
رانندهی بنز این بار هم با حرص پا روی پدال گاز میگذارد اما نه به قصد سبقت گرفتن، بلکه به نیت یافتن پاسخی برای سوال بزرگی که دقایقی چند برایش ایجاد شده.
آخر چطور میشود که یک دوچرخه سوار ذیقّی با دوچرخهی ارزان، اُبُهت یک خودروی بنز گرانقیمت را میتواند لگدمال کند؟
اما سوالی که در ذهن دوچرخه سوار مطرح شده، اصلاً با سوال مرد بنزسوار قابل مقایسه نیست.
برای دوچرخهسوار تنها سوالی که وجود دارد، این هست که چه کسی کِشِ شلوارش را به ماشین بنز گره زده.
پینوشت:
امیدوارم قدر بنزهایی که در مسیرشغلی و مسیر زندگیمون سبز میشن رو بدونیم، تا میتونیم کش شلوارمون رو به دور همچین افرادی گره بزنیم.
اصلا درگیر بازی بیخاصیت اینکه چرا اون سوار بنزه و من دوچرخه نشیم.
همیشه در تلاش باشیم که اگر بنز لحظاتی دچار آسیب شد، مثلاً پنچر شد، فوراً برای کمک حاضر شیم.
هرچقدر که بنز سریعتر بره؛ ما هم سریعتر به سمت جلو حرکت میکنیم.